جدول جو
جدول جو

معنی قلعه بران - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه بران
(قَ عَ بَ بَ)
دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعۀ زراس شهرستان اهواز، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری قلعۀ زراس. موقعجغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 105 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مراسمی که در آن خانواده های عروس و داماد برای شرایط ازدواج با هم توافق کنند و جواب قبول از خانوادۀ عروس بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
(اَرْ را)
نام قلعه ای از نواحی قزوین. (معجم البلدان) ، بچۀ گوسفند و گاو وقتی از شکم مادربرآمده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سُ)
از دههای کوهسار است در مازندران. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 172)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 71هزارگزی جنوب خاوری فریمان و 10هزارگزی جنوب مالروعمومی فریمان به آق دربند. موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل است. سکنۀ آن 117 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ لِ /بَلْ لِ بُ)
مرکّب از: بله محرف بلی، که عروس در مقابل وکیل داماد گوید قبول را + بران، در تداول عامه، محل یا مجلسی که در آن از اولیای عروس قول و اجازه ای گیرند تزویج دختر را. احتفالی برای قول گرفتن و قول دادن کسان عروس و کسان داماد در مهر و چیزهای دیگر در احتفالی خاص. عقد عرس. جشن عقد نکاح. (یادداشت مرحوم دهخدا)، بله بری. و رجوع به بله بری شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
قلعه ای است در یمن در کوه شطب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ فَ)
دهی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 20هزارگزی جنوب باختری شوشتر و 6هزارگزی جنوب باختری شوسۀ دزفول به شوشتر. موقع جغرافیایی دشت و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از اردکان و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه در تابستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ جفت فرج الله هستند. این آبادی را مجیر نیز میگویند. پاسگاه انتظامی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سِ)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 24هزارگزی باختر شوسۀ بجنورد به سبزوار. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است. سکنۀ آن 168 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در 48هزارگزی شمال خاوری کرمان و 6هزارگزی باختر راه فرعی کرمان چترود. سکنۀ آن 4 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان خزل شهرستان نهاوند، واقع در 48هزارگزی شمال باختری شهر نهاوند و 4 هزارگزی جنوب راه شوسۀ کنگاور به کرمانشاه. سکنۀ آن 40 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان کرارج بخش حومه شهرستان اصفهان، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری اصفهان متصل به راه کرارج به براگون. سکنۀ آن 17 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان رودشت بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، واقع در 23هزارگزی جنوب کوهپایه و 22هزارگزی جنوب شوسۀ اصفهان به یزد. سکنۀ آن 19 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ شَ رَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقعدر 28هزارگزی جنوب باختری فریمان و یکهزارگزی شمال باختری مالرو فریمان به پاه قلعه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 38 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان شیان بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 16هزارگزی خاور شاه آباد و کنار راه فرعی شاه آباد به هرسم. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 1526 تن است. آب آن از سراب شیان و محصول آن غلات، حبوبات، چغندر قند، صیفی، توتون، لبنیات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. راه اتومبیل رو و دبستان و تپه ای از آثار ابنیۀ قدیم در کنار آبادی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ اَ بُلْ مَ)
مرج قلعه عراق، جائی است به بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). موضعی است در بادیه و شمشیرهای قلعی بدان منسوب است. و گویند آن دهی است پائین حلوان عراق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُرْ تَپْ پَ)
قلعه ای است به مدینه و ریگ توده ای. (منتهی الارب). نام ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. (ناظم الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآن بنی النجار از خزرج، در صقعالقبله از آل النضر، از قوم انس بن مالک. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ زَ)
نام یکی از بخشهای شهرستان اهواز. این بخش در شمال خاوری شهرستان واقع و محدود است از طرف شمال به کوه دین راک، از جنوب به رود اندکان، از خاور به کوه بیلوان و از باختر به تل کنار. موقع طبیعی بخش کوهستانی و هوای آن سردسیری و سالم است. سلسلۀ جبال عوده در شمال این بخش واقع شده است. رود خانه مهم بخش روداندکان است که از کوه شه سرچشمه گرفته و پس از مشروب نمودن اراضی به دشت گل منتهی میشود. تابستان بواسطه گرمای شدید اکثر سکنۀ بخش به ییلاق میروند. محصول عمده آن غلات، لبنیات، حبوبات وشغل مردان زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. این بخش از 26 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 6300 تن است و مرکز آن آبادی قلعۀزراس است. و راههای بخش عموماً مالرو و صعب العبور است. ادارات دولتی بخش که در آبادی قلعۀ زراس برقرارند عبارت است از: بخشداری، شهرداری، دسته ژاندارمری، پست و تلگراف و تلفن. این ده سه دبستان و در حدود ده باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هََ دِ)
قلعه ای است به دمار از یمن. (منتهی الارب). از دزهای دمار است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ مَ)
دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 12هزارگزی باختر گرمی در مسیرشوسۀ گرمی به اردبیل. موقع آن کوهستانی و هوای آن معتدل و دارای 283 تن سکنه است. آب آن از چشمۀ برزندچای و محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه شوسه و مرکز گردان ژاندارمری و مرزبانی و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بَ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز در کنار راه مالرو سنج به کشکک. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 263 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی و جاجیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَزْ زا نُ خَ)
قلعه ای است بر فرات. (منتهی الارب). شهری است بر رود فرات ازآن زباء، و خواهر او شهری در مقابل آن داشت بنام عدان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ / سِ)
دهی است از دهستان رودحله. بخش گناوۀ شهرستان بوشهر، واقع در 51هزارگزی جنوب خاور گناوه و جنوب رود حله. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 236 تن است. آب آن از چاه و رود حله و محصول آن غلات، دیمی و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قلعه ای است به اندلس. (آنندراج) (از متن اللغه). قلعه ای است به اندلس و از آن قلعه است محمد بن سعد لغوی و قاسم بن شارب فقیه و محمد بن یحیی نحوی. (منتهی الارب) (تاج العروس). نام شهری واقع در اندلس از اعمال طلیطله. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ خَ)
قلعۀمحکم و استواری است که در یکی از شهرهای معروف اندلس قرار دارد. رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 202 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
در کوههای رامیان قرار دارد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 172)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
نام قلعه ای است در هندوستان. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 11هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 1500 هزارگزی شوسۀ کازرون به فهلیان. موقع جغرافیایی آن دامنه وهوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 222 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. مردم این ده در دو محل بالا و پایین به فاصله یک هزار گز اقامت دارند. سکنۀ ده بالا 166 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بُ لَ)
دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در یکهزارگزی شمال چرام مرکز دهستان و 22هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرم سیری مالاریایی است. سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، میوه، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جوال بافی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ چرام هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نِ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعه کلات مرکز دهستان و 46هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 170 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه و جوال و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. و ساکنین از طایفۀ دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
آری بری: گفت و گوهای پیش از پیوند زناشویی صحبتها و قول و قرارهای قبل از عروسی بین خانواده های عروس و داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله بران
تصویر بله بران
((بَ ل ِ. بُ))
صحبت ها و قول و قرارهای قبل از عروسی بین خانواده های عروس و داماد
فرهنگ فارسی معین
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قلعه ای معروف در جنوب شرقی شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی